درون تو طلاست
۱۲.۰۰۰ تومان
«شبی، برف فراوانی آمد و همه جا را سفيدپوش كرد. دو پسر كوچك با هم شرط بستند كه از روی يك خط صاف، از راهی عبور كنند كه به مدرسه می رسيد. يكی از آنان گفت: «كار سادهای است!»، بعد به زير پای خود نگريست كه با دقت گام بردارد. پس از پيمودن نيمی از مسافت، سر خود را بلند كرد تا به رد پاهای خود نگاه كند. متوجه شد كه به صورت زيگ زاگ قدم برداشته است. دوستش را صدا زد و گفت: « سعی كن كه اين كار را بهتر از من انجام دهی!» پسرك فرياد زد: «كار سادهای است!»، بعد سر خود را بالا گرفت، به در مدرسه چشم دوخت و به طرف هدف خود رفت. رد پای او كاملا صاف بود»
زمان فایل | ۴:۰۰ |
---|---|
نویسنده | مسعود لعلی |
گوينده | کامبیز خلیلی |
ناشر چاپی | پندار تابان |
سال چاپ | ۱۳۹۵ |