فروشگاه

جادوگر شهر از

۱۰.۰۰۰ تومان

دوروتی با تکانی شدید و صدایی بلند بیدار شد و چنان فریادی کشید که از تخت به زمین افتاد. دخترک،وحشت‌زده چشم‌هایش را باز کرد و دید توتو دست او را می‌لیسید. فک کرد سگ بیشتر ترسیده. بلند شد و دید خانه نمی‌چرخد و باد از نفس افتاده و تاریکی شب رنگ باخته است. نور خورشید از پنجره‌ها می‌تابید و اتاق را پر کرده بود.

دسته ها:

زمان فایل

۲:۳۳

نویسنده

آل فرانک بام

مترجم

علی هداوند

گوينده

آسمان مصطفایی

ناشر چاپی

سپاس

سال چاپ

۱۳۹۵